گفتمش بی تو چه باید کردن عکس رخسارۀ ماهش را داد
گفتمش مونس شبهایم کو تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را ببوسید و به من از دور نگاهش را داد
به همه یادگاری داد و به من انتظار سر راهش را داد
********************************
خدایا هرکه با من آشنا شد نمیدانم چرا از من جدا شد
نمیدانم از اول بیوفا بود یا که نازش کشیدم «بیوفا شد»